16
سلام پسرگلم میخواستم زودتر وبو آپ کنم ولی نشد اخه حال مامانیت اصن خوب نیست
جمعه 4/07/93 بدترین روز مامانیت بود صبح از خواب بیدار شد دید کلی خونریزی کرده دور از جونت مامانم
فکر کردم دیگه تورو ندارم کلی گریه کردمو با بایی و مامان بزرگ بابابزرگ رفتیم بیمارستان سوم تهرانپارس
به قدری درد داشتم که نمیتونستم صاف وایستم...
خلاصه رفتم سونوگرافی دکتر گفت بچه سالمه وقتی صدای قلبتو گذاشت پخش شد دیگه خدا انگار بهشتو
بهم داد گریم گرفت بابایی و مامان بزرگتم کلی گریه کردن خیلی روز بدی بود بهم گفتن جفتت پایینه
باید استراحت مطلق باشی خیلی دردناک بود....اقا دکتره گفت بچت پسره هیچیشم
نیست پاشو برو بابا با این پسرت(به شوخی)
------------------------------------
شنبه5 مهر رفتم پیش دکتر خودم خانوم دکتر بنیاد اونم سونو کرد و گفت تو سالمی انقد تو شیکم مامانی دست و پا میزدی کلی قربون صدقت رفتم عزیز مامان چقد تو شیطونی عشقم
انگار میخواستی بهم بگی که حالت خوبه تا من کمتر نگرانت باشم
عزیزم پسر خوبم داشتی بازی میکردی که یهویی دستتو کردی تو دهنت دیگه دنیا رو بهم دادن
پسر قشنگم ثانیه هارو یکی یکی میشمرم تا روزی که بیای بغلم عزیزدلم
مراقبت هستم اگر این مدت استرس و نگرانی داشتم خودت ببخش مشکلاتیه که دیگه
پیش میاد عزیز مامان
خیــــــــــــــــــــــــــــــلی دوست دارم...